به صرف یک فنجان......چای یا شاید هم مغز
به نام نامی حضرت مادر فاطمه زهرا 
قالب وبلاگ

 


من مواعظ النبی صلى الله عليه وآله وسلّم :

من اكل ما يشتهی ولبس ما يشتهی وركب مايشتهی لم ينظر اللّه اليه حتى ينزع او يترك.

(تحف العقول صحفه 38)



در جمله «ركب مايشتهی»، احتمال دارد كه معناى حقيقى كلمه مراد باشد؛ يعنى هر مركبى كه مورد ميل اوست، انتخاب كند و احتمال دارد به معناى «ركب الامر» باشد؛ يعنى هر كارى دلش خواست انجام دهد. بهرحال، نظر و توجه الهى كه رأس همه خيرات و مايه همه كمالات انسان در عالم وجود است؛ با ارتكاب اين امور از انسان گرفته مى‏شود و ترك آن هم به اين است كه با رياضت اختيارى، آنچه را كه هوس مى‏كند و مى‏تواند انجام دهد كنار بگذارد.
كسانى كه قدرت انجام تمام مشتهيات خود را ندارند بايد قدر بدانند؛ زيرا اين نعمت بزرگى است كه انسان در مقابل هوا و هوسهاى خود، ميدان گسترده‏اى نداشته باشد. گرچه اگر بتواند و مبارزه كند، ثواب بيشترى دارد. 

[ دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, ] [ 1:18 ] [ حسین نظری ] [ ]

 

دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید برگرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار
یك طرف گلبرگ اما بی سپر
یك طرف دیوار بود و میخ در
میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبت نرم كرد
میخ از چشمان زینب شرم كرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ كم كم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم كن سویش مرو
غنچه دارد سوی پهلویش مرو
حمله طوفان سوی دود شمع كرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع كرد
روز رنگ تیره ی شب را گرفت
مجتبی چشمان زینب را گرفت
پای لیلی چشم مجنون می گریست
میخ بر سر می زد و خون می گریست
جوی خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود
[ یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 22:11 ] [ حسین نظری ] [ ]

حجرات/53

یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی إلا أن یُؤذَنَ لکم ...

مادر !

همه می دانند که تو اجازه ندادی...

روم/41 

ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت أیدی الناس

دنیا را به فساد کشید

با همان دستی که ...

و امروز صدای آن سیلی گوش زمین را کر کرده است .

----------------------------------------

 

لا یکلّف الله نفساً إلا وُسعها

مادر!

سینه ی تو چه وسعتی داشت !

وگرنه

آتش بسیار گدازنده تر از آن بود که ...

و ضربه

بسیار شکننده تر از آن که ...

---------------------------------------------

مائده/67

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ... والله یعصمک من الناس

ای رسول من

تو علی علیه السلام را به ولایت و وصایت معرفی کن

ما تو را از فتنه های مردم محافظت می کنیم

بازوی فاطمه هست

نمی گذاریم به تو و رسالتت ضربه ای برسانند

سینه ی دخترت همه ی این ضربه ها را خواهد گرفت ...

---------------------------------------------------

قصص/25

تمشی علی استحیا.

حالا فکر کن یک دستش را هم به دیوار گرفته باشد...

 

---------------------------------------------

قصص/25

تمشی علی استحیا...

حالا فکر کن کوچه هم باریک باشد...

------------------------------------------------

ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون

حجر/97

فقط خدا می داند که سینه ی تو از کدام یک بیشتر به تنگ آمد

از نشستن او روی سینه ات

یا بردن نام مادرت با زبان کثیفش...

---------------------------------------------

فأجاءها المخاض إلی جذع النخلة...فناداها من تحتها ألا تحزنی...

مریم/۲۱،۲۲

اما این بار

در شعله ور بود

و او از شدت درد حمل

پناهی جز دیوار نداشت...

 

[ یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 22:9 ] [ حسین نظری ] [ ]


حیدر که هست پس تو چرا کار می کنی

جارو مکش که سرفه امانت نمی دهد

نانی بخور، عزیز دلم آب رفته ای

این کاسه های آب، توانت نمی دهد

دنبال رنگ چهره در آیینه ات مباش

آیینه شرم کرده نشانت نمی دهد

تابوت قوس دار و عجیبی که ساختم

شرحی زحجم جسم کمانت نمی دهد

دستاس!دست فاطمه ام پینه بسته است

از خواهش من است تکانت نمی دهد

سروده وحید قاسمی

 

[ جمعه 19 فروردين 1390برچسب:, ] [ 20:20 ] [ حسین نظری ] [ ]

 ایام گل یاس

دیدی زده بالای دری پرچم زهرا

بی اذن مشو وارد بزم غم زهرا

ایام، تعلق به گل یاس گرفته

افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا

بر سینه ی زخمی و شکسته پی تسکین

جز اشک محبان نبود مرهم زهرا

پیدا نکند لولو و مرجان بهشتی

هرکس نشود غرق مگر در یم زهرا

خواهی عرق شرم نریزی به قیامت

درنوکری اینجا مگذاری کم زهرا

کافی است به سنی و مسیحی چو یهودی

از چادر خاکی بخورد یک دم زهرا

ای رشته ای از چادر بی بی مددی کن

گردیم چو سلمان شما محرم زهرا

بردار زبانم ببرید و بنویسید

تو میثم تماری و من میثم زهرا

سروده محسن افشار

 

[ جمعه 19 فروردين 1390برچسب:, ] [ 20:9 ] [ حسین نظری ] [ ]

 اولين قسمت از وصاياي امام علي (ع) به فرزندشان امام حسن (ع) : 
و من وصيّة له للحسن بن عليّ عليهما‌السّلام 
کتبها إليه بحاضرين منصرفاً من صفّين 
و از وصيت حضرت مولاست به حسن بن علي، که آن را هنگام بازگشت از صفين در محل حاضرين (1) نوشته است. 
من الوالد الفان. 
از: پدري که در آستانه مرگ ايستاده است. 
المقرّ للزّمان، 
و عبور شتابناک زمان ، به باورجانش نشسته است. 
المدبر العمر، 
و حيات اين جهان را پشت سر نهاده است، 
المستسلم للدّهر. 
و تسليم روزگار گشته است. 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 15 فروردين 1390برچسب:امام,حدیث,امیرالمومنین,جوان, ] [ 21:29 ] [ حسین نظری ] [ ]

 


***
مردن را هراسی نیست، بیم من چگونه مردن است ..

 

*** مگر مردگان هم شهید می شوند که ما شهید شویم؟!

                                            شهادت تنها برای زنده هاست ..

 

*** پس از آنها من نه از رفتن ،که از ماندن می ترسم،

                  می ترسم که مرده بمانم،

                               مرده بمیرم ..

 

*** به ما گفتند: بمانید! نگفتند که در گل بمانید ..

 

*** شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند ..

 

*** ما هنوز شهادت بی درد می طلبیم، غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند ..

 

*** اگر شهادت حیات حقیقی است،

                             نمی دانم از چه خضر آب حیات را می جست؟

 

*** زنهار!

       هر که شهید نشود لاجرم خواهد مرد ..

                                                                    

 

[ دو شنبه 15 فروردين 1390برچسب:سکوت ,فکر,عمل, ] [ 21:16 ] [ حسین نظری ] [ ]

 نگاهي به مديريت بحران هشت‌ماهة دفاع مردمي در برابر فتنة سال 88



نهضت خدا‌محورانة مردم ايران، به رهبري امام خميني(ره)، هم‌چون همة نهضت‌هاي بزرگ توحيدي و انقلاب‌هاي بزرگ تاريخ، از خط نفوذ و ريزش در امان نماند. با نگاهي به تاريخ پر فرازونشيب اين نهضت، به خوبي مي‌توان به وجود يك جريان نفوذي در بدنة آن پي برد. اين جريان كه هنوز به‌درستي كالبدشكافي نشده است و متأسفانه عناصر آن از بدنة نظام خارج نشده‌اند، جرياني است كه در هر مقطع به گونه‌اي چهرة پنهان خود را آشكار ساخت و در همراهي با نظام، هم‌چون قندخوني در پيكرة نظام جلوه‌گر شد كه هرگونه بيماري آن را تشديد كرد و مانع مداوا و ثمره‌بخشي براي برخورد با ويروس‌هاي مهاجم به نهضت شد. اين جريان در رويدادها، موضوع‌گيري‌هايي شناور داشت كه همواره به يك‌سو غش مي‌كرد و مي‌كند. در طي بيش از چهار دهه از آغاز نهضت در سال 42، چه در دوران مبارزه، چه در دوران تأسيس نظام و چه در دوران تثبيت آن، هرگاه نهضت و يا نظام با چالشي روبرو شده است، ردپاي اين جريان، با افراد خاص ديده مي‌شود كه همواره در تقابل با باورها و شعارهاي رهبران انقلاب قرار داشته است.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:آقا,مظلوم,مقتدر, ] [ 21:34 ] [ حسین نظری ] [ ]

 خدايا! تو شاهد باش كه من در راه اين انقلاب، خونم خواهد ريخت.

شهيد بايرام كريمي

[ چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:شهید, ] [ 1:48 ] [ حسین نظری ] [ ]

 

فهم تكليف

چندي پيش كه دنبال سخنراني‌هاي صوتي امام بوديم و به اين و آن مي‌سپرديم كه اگر يافتيد به ما خبر بدهيد، برايم جالب بود. بعد از اين همه سال، آخر سر از خانه يكي ـ دو شهيد، چندين نوار سخنراني امام را كه از راديو پخش شده و آن شهيدان عزيز ضبط كرده بودند، يافتيم! همه ما خوانده‌ايم و مي‌دانيم كه وصيت‌نامة اكثريت قريب به اتفاق شهدا حاوي پيام «پشتيباني از ولي‌فقيه» است، اما آنچه مهم است، نمود عملي اين باور در رفتار شهداست و نه صرفاً ادعاي زباني ايشان. از همين رو بود كه شهدا، به‌عنوان پيروان راستين خط ولايت، پيش از هر چيز و بيش از همه، دغدغة فهم پيام‌ها و رهنمودهاي رهبري را داشتند و ما به نقل از همسران شهدا بسيار شنيده‌ايم كه سخنان امام را از راديو ضبط مي‌كردند يا تكه‌هاي روزنامة حاوي كلام امام را نگاه مي‌داشتند و مي‌خواندند و تحليل مي‌كردند تا گام اول را كه شناخت وظيفه است، از خلال آن‌ها بيابند و آن‌گاه قدم در وادي انجام تكليف نهند. اين پيوند تا حدي مهم است كه از شهيد مهدي باكري چنين نقل شده: وسط عمليات‌ يك راديوي كوچك همراهش بود. بي‌سيم زد: «بيا پيش من!» از هر طرف آتش مي‌آمد. وقتي رسيدم گفت: «اين رو گوش كن! » داشت پيام امام پخش مي‌شد.

پيروي عملي

دلدادگي شهداي جنگ و خصوصاً سرداران شهيد به ولي‌فقيه، نه به‌خاطر علايق شخصي و جلوه‌هاي كاريزماتيك رهبران، كه فقط و فقط به‌خاطر تعبد نسبت به اسلام و حضرت حق بود. رابطة ولايي ميان مؤمنان، ريشه‌اي الهي دارد و اتفاقاً جز با اين مبنا نمي‌توان چنان تعبدها و فداكاري‌ها و دلاوري‌هايي را سراغ گرفت. اين دلدادگي تا حدي بود كه شهيد مهدي باكري، شرط ازدواج خود با همسرش را اطاعت از خدا و خط امام عنوان كرده بود. هم او كه در عمل، چه در هنگام تصدي شهرداري اروميه و چه در جبهه و جهاد و در لباس فرمانده، پيروي از خط امام كه همانا حمايت از مستضعفان و مظلومان و اقدام در جهت انجام فرامين امام بود را فراموش نكرد.

تا آخرين لحظه

از شهيد محمدابراهيم همت كه دلدادة ديگر رهبري است، چنين نقل شده كه پس از ساعت‌ها فعاليت در عمليات خيبر، در حالي كه تواني براي او نمانده بود، متوجه شد كه امام گفته‌اند: «جزاير بايد حفظ شود، بچه‌ها حسين‌وار بجنگيد!» پس از شنيدن اين پيام، گويي كه جاني دوباره در درون او دميده شده باشد، پرشور و خروش به همراه ياران خود، به مقاومت پرداخت و در همان راه، سر در ره دوست داد و آسماني شد!

راستي، راز اين شوق وصف‌ناپذير و انرژي نوراني و اين دلدادگي مجنون‌وار به ولي‌فقيه چيست؟ آيا جز اين است كه آنان قلباً ايشان را نايب حضرت ولي‌عصر(عج) و واجب‌الاطاعه مي‌دانستند و اين اطاعت را اطاعت از خداوند تلقي مي‌كردند؟ آيا جز اين بود كه راه سرخ انبيا، راهي جز آنچه رهبران انقلاب تداوم دهنده آن بوده‌اند، نيست؟! چه زيبا گفت اين شهيد بزرگ اسلام كه:

«جهل حاكم بر يك جامعه، انسان‌ها را به تباهي مي‌كشد و حكومت‌هاي طاغوتي، مكمل اين جهل‌اند. شايد قرن‌ها طول بكشد تا انساني از سلالة پاكان متولد شود و بتواند رهبري يك جامعه سردرگم و سر در لاك خود فرو برده را در دست گيرد و امام، تبلور سلاله ادامه‌دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.»

[ چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:بسیجی واقعی,امام,ولایت فقیه,شهید,عشق, ] [ 1:43 ] [ حسین نظری ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

امروز که این را می نویسم دقیقا 19 سال و 5 ماه و 6 روز از اولین اتفاق مهم زندگی ام می گذرد.درباره کودکی ام اینطور آمده: بسیار آرام و کم سر و صدا و در عین حال مارموز بود ..پس از اینکه برادر کوچکش که 2سال دیر تر از او مهم ترین اتفاق زندگی اش رخ داد به دنیا آمد ،همه فکر می کردند شدیدا مریض است چون خیلی شیر می خورد بعدها فهمیدند تا مدت ها شیشه شیرش را یواشکی از دهان برادر کوچکش در می آورد و می خورد و خالی اش را در دهانش می گذاشت و قص علی هذا. همین طور که می خوردم و بزرگ می شدم اتفاقات گوناگونی برایم رخ داد از جمله :دو بیماری شدید که اولی مرا تا پای مرگ برد و دومی هم یک ماه خانه نشینم کرد. تا به خود آمدم تحصیلات ابتدایی ام را به پایان رساندم و با درس نخواندن بسیار به درجه شاگرد ممتازی نایل شدم سپس در مدرسه راهنمایی توحید درس نخواندم و دست آخر در دبیرستان امام حسین(ع).تصور کنید آدمی از ابتدا در جوی های شهرک ولیعصر(عج) و یافت آباد راه خانه تا مدرسه را شنا کند و آخر سر از عبدل آباد و نازی آباد و شهر ری در بیاورد. وقتی به او بگویند برو دانشگاه ،پیش عده ای که بیشترشان با ادعاهای عجیب و خیلی باکلاس رفتار می کنند تازه ، کشاورزی نخوان چه حالی می شود.من که همیشه راه خانه تا مدرسه ام که 20 دقیقه بیش نبود را با سرویس می رفتم حال باید بروم کرج و در دانشگاه امام خمینی درس نخوانم.(که نمیروم و نمی خوانم.).حال شما و وبلاگ من.یه لطفی کنید یا نخونید یا هر مطلبی که میخونید رو نظر بگذارید.یاعلی
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باتوم مجازی و آدرس hamavard70.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
فروش بک لینک