به صرف یک فنجان......چای یا شاید هم مغز
به صرف یک فنجان......چای یا شاید هم مغز
به نام نامی حضرت مادر فاطمه زهرا 
قالب وبلاگ

 

اولين قسمت از وصاياي امام علي (ع) به فرزندشان امام حسن (ع) : 
و من وصيّة له للحسن بن عليّ عليهما‌السّلام 
کتبها إليه بحاضرين منصرفاً من صفّين 
و از وصيت حضرت مولاست به حسن بن علي، که آن را هنگام بازگشت از صفين در محل حاضرين (1) نوشته است. 
من الوالد الفان. 
از: پدري که در آستانه مرگ ايستاده است. 
المقرّ للزّمان، 
و عبور شتابناک زمان ، به باورجانش نشسته است. 
المدبر العمر، 
و حيات اين جهان را پشت سر نهاده است، 
المستسلم للدّهر. 
و تسليم روزگار گشته است. 
الذّامّ للدّنيا، 
به نکوهش دنيا پرداخته است. 
السّاکن مساکن الموتي. 
در سراي مردگان مسکن گزيده است. 
و الظّاعن عنها غداً. 
و پاي در رکاب عزيمت فردا نهاده است. 
إلي المولود المومّل ما لا يدرک، 
به: فرزندي که دل به آرزوهاي محال سپرده است. 
السّالک سبيل من قد هلک، 
و پاي در مسير نيستي نهاده است. 
غرض الاسقام، 
در تيررس بيماري‌ها نشسته است، 
و رهينة الايّام. 
و وامدار روزگار گشته است. 
و رميّة المصائب. 
واماج مصائب اندوهبار قرار گرفته است. 
و عبد الدّنيا. 
و به بندگي دنيا در آمده است. 
و تاجر الغرور.(2) 
و به تجارت غرور مشغول گشته است. 
و غريم المنايا. 
و بدهکار وادي فنا شده است. 
و اسير الموت. 
و تن به اسارت مرگ داده است. 
تجربه عيني و آشکار من از بد عهدي و بي‌وفايي دنيا و طغيان و سرکشي روزگار از يک سو ، و آغوش گرم و گشاده آخرت ، از سوي ديگر ، وادارم ساخت که تمام هوش و حواسم معطوف خودم باشد ، لحظه‌اي چشم از خودم بر ندارم و به ديگري نسپارم. 
و حليف الهموم. 
و هم پيمان دغد‌غه‌هاي غمبار گشته است. 
و قرين الأحزان. 
و هم نشين داغ‌هاي اندوهبار شده است. 
و نصب الافات. 
و در نشانه گاه آفات و بليات ، سکني گزيده است. 
و صريع الشّهوات، 
و زمين خورده و خاکمال شهوت‌ها شده است. 
و خليفةالاموات. 
و جانشين مردگان گرديده است.(3) 
امّا بعد فانّ فيما تبينت من ادبار الدّنيا عنّي و جموح الدّهر عليّ و إقبال الاخرة اليّ ما يزعني عن ذکر من سواي، و الاهتمام بما ورائي، 
فرزند جانم! 
وصيت و سفارش من به تو: پرواي از خداست، و پاي بندي به دستورات او. 
اما بعد: 
تجربه عيني و آشکار من از بد عهدي و بي‌وفايي دنيا و طغيان و سرکشي روزگار از يک سو ، و آغوش گرم و گشاده آخرت ، از سوي ديگر ، وادارم ساخت که تمام هوش و حواسم معطوف خودم باشد ، لحظه‌اي چشم از خودم بر ندارم و به ديگري نسپارم. 
غير انّي حيث تفرّد بي دون هموم النّاس همّ نفسي، فصدفني رأيي و صرفني عن هواي، و صرّح لي محض امري. 
فهميدم که من پيش و بيش از آنکه مسئول مردمان باشم ، وظيفه‌دار خودم هستم. و بر اين دريافت و دغه‌غه‌ام ، عقل نيز صحّه گذاشت و از افتادنم به دام هواي نفس ، بازداشت. و تکليفم را بي‌هيچ پرده و پيرايه‌اي روشن ساخت. 
فأفضي بي إلي جدّلا يکون فيه لعب، و صدق لا يشوبه کذب. 
و مرا به کاري سترگ واداشت که بازي و شوخي بر نمي‌دارد. و با حقيقتي مواجه ساخت که هيچ دروغي از راستي‌اش نمي‌کاهد. 
و (4)و جدتک بعضي بل و جدتک کلّي حتّي کانّ شيئاً لو أصابک أصابک أصابني، و کأنّ الموت لو أتاک أتاني، 
و ديدم که تو پاره تن مني ، و بلکه بيشتر از آني ، تو برايم همه روح و جاني! هر بد و خوبي که سوي تو آيد، نصيب من شده است. 
و اگر مرگ ، نشان از تو بگيرد ، جان مرا نشانه گرفته است. 
فعناني من امرک ما يعنيني من أمر نفسي. 
پس ، کار تو را کار خودم دانستم و هر چه براي خودم مي‌خواهم، برايت خواستم. 
فکتبت إليک مستظهراً به إن أنا بقيت لک أوقنبت. 
اين مکتوب را برايت نوشتم تا همواره تکيه‌گاه تو باشد و اسباب پشت‌گرمي‌ات، چه من بمانم برايت و چه نمانم. 
- فإنّي أوصيک بتقوي الله أي بنيّ و لزوم أمره، 
- فرزند جانم! 
وصيت و سفارش من به تو: 
پرواي از خداست، 
و پاي بندي به دستورات او. 
اهل معرفت معتقدند که همين دو جمله، در مسير سلوک و سعادت، کامل‌ترين کلام و تمام‌ترين حرف است؛ 1- پرواي از خدا 2- پاي بندي به دستورات او. 
اين دو کلام، دو کليد است که قفل تمام گنج‌هاي عافيت و سعادت در هر دو جهان با آن باز مي‌شود. 
بر اين اساس و بر اساس باقي فرازهاي نامه، مي‌توان ادّعا کرد که بقيه فرمايشات حضرت مولا از اين پس، شرح و بسط و تعبير و تأويل همين دو جمله است. 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 15 فروردين 1390برچسب:امام,حدیث,امیرالمومنین,جوان, ] [ 21:29 ] [ حسین نظری ] [ ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

امروز که این را می نویسم دقیقا 19 سال و 5 ماه و 6 روز از اولین اتفاق مهم زندگی ام می گذرد.درباره کودکی ام اینطور آمده: بسیار آرام و کم سر و صدا و در عین حال مارموز بود ..پس از اینکه برادر کوچکش که 2سال دیر تر از او مهم ترین اتفاق زندگی اش رخ داد به دنیا آمد ،همه فکر می کردند شدیدا مریض است چون خیلی شیر می خورد بعدها فهمیدند تا مدت ها شیشه شیرش را یواشکی از دهان برادر کوچکش در می آورد و می خورد و خالی اش را در دهانش می گذاشت و قص علی هذا. همین طور که می خوردم و بزرگ می شدم اتفاقات گوناگونی برایم رخ داد از جمله :دو بیماری شدید که اولی مرا تا پای مرگ برد و دومی هم یک ماه خانه نشینم کرد. تا به خود آمدم تحصیلات ابتدایی ام را به پایان رساندم و با درس نخواندن بسیار به درجه شاگرد ممتازی نایل شدم سپس در مدرسه راهنمایی توحید درس نخواندم و دست آخر در دبیرستان امام حسین(ع).تصور کنید آدمی از ابتدا در جوی های شهرک ولیعصر(عج) و یافت آباد راه خانه تا مدرسه را شنا کند و آخر سر از عبدل آباد و نازی آباد و شهر ری در بیاورد. وقتی به او بگویند برو دانشگاه ،پیش عده ای که بیشترشان با ادعاهای عجیب و خیلی باکلاس رفتار می کنند تازه ، کشاورزی نخوان چه حالی می شود.من که همیشه راه خانه تا مدرسه ام که 20 دقیقه بیش نبود را با سرویس می رفتم حال باید بروم کرج و در دانشگاه امام خمینی درس نخوانم.(که نمیروم و نمی خوانم.).حال شما و وبلاگ من.یه لطفی کنید یا نخونید یا هر مطلبی که میخونید رو نظر بگذارید.یاعلی
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باتوم مجازی و آدرس hamavard70.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
فروش بک لینک