به صرف یک فنجان......چای یا شاید هم مغز
به نام نامی حضرت مادر فاطمه زهرا 
قالب وبلاگ

 

سکه این مهر از خورشید هم زرین تر است

خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین تر است

رود راهی شد به دریا،کوه با اندوه گفت

می روی اما بدان دریا زمن پایین تر است

ماچنان آیینه ها بودیم،رو در رو ولی

امشب این آیینه از آن آینه غمگین تر است

گر جوابم را نمی گویی،جوابم کن به قهر

گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین تر است

سنگدل!من دوستت دارم،فراموشم نکن

بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگین تر است

[ چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:سفر,جنوب,شهید,, ] [ 1:23 ] [ حسین نظری ] [ ]

 به نام خدايي زيبا تر از...

همه رمز جنوب رفتن تو در اين است که از تعلقات ببري،آزاد بشوي،(البته که شعاري شد،نيازي نيست تذکر بدهي خودم مي دانم!!!)نه اينکه خودت را از دست تعلقات و خواسته هاي کوچک و بزرگت آزاد کني بلکه خودت را از دست خودت رها کني که تا نباشد خودي نيست خواسته اي،نه اينکه همه خواسته ها بد باشند و باز هم نه اينکه همه نخواسته ها خوب باشد،يعني با ملاک بخواهي و با ملاک نخواهي ،يعني تضرع کني و فرياد کني رضايم به رضايت ... مگر نه اينکه مي فرمايد:نمک سفره تان را هم از ما بخواهيد..."پس چرا خجالت مي کشي ؟بخواه...البته خواست از خود است و تا نباشد خودي نيست خواسته اي و ما هم آمديم تا خواسته اي نداشته باشيم چون قرار است آزاد باشيم ولي مگر آزاد بودن به خواسته نداشتن است که اگر اين چنين باشد اهل بيت از همه بيشتر وابسته اند چون زياد دعا مي کردند و مگر نفرمود:سلاح مومن دعاست ؟ و مگر دعا چيزي غير از خواستن است .حالا هم که مي خواهي يعني خودي داري و وقتي خودي داري يعني وابسته اي. مطمئنم مي فهمي...چون وقتي فهميدي مي گويي فهميدم و اين شناسه ميم آخر فعلت را بر اساس خودت مي گويي يعني خودي داري پس داشتن خود نه تنها بد نيست که امري است غير قابل انکار.پس حال که خودي داري بايد بپردازي به تربيتش...اما مگر مي شود آدم خودش را تربيت کند ؟ مگر ما نمي رويم پيش معلم رياضي مان و مي گوييم که به مارياضي ياد بده...اگر مي شد که خودمان به خودمان ياد بدهيم که مي رفتيم گوشه اي و همين طوري ياد مي گرفتيم.پس علي الحساب بايد ديگري بر ما تاثير بگذارد..حالا که اين قدر با هوش هستي که اينها را فهميدي چه طور مي گويي از اين به بعد تصميم مي گيرم که نماز صبح هايم قضا نشود و با همتت قضا نمي شود...در صورتي که شما تصميم گرفتي ،پس خودت هم تاثير گذاري...


ادامه مطلب
[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:جنوب,راهیان نور,30خونک,بخوان, ] [ 2:23 ] [ حسین نظری ] [ ]


 همیشه فکر می کردم برای اینکه مطالعه کنم باید اتفاق خاصی بیفته،برای نماز باحال خواندن هم همینطور،برای خوش اخلاقی هم،برای کمک کردن و ... راستش کنکور که دادم حساب کار دستم اومد ،جنوب که رفتم هم از آنطرفی ها چیزی دستگیرم شد .تازه داشتم جرقه می زدم.خلاصه اینکه فهمیدم خوب بودن و فعالیت و زحمت کشیدن حالت خاصی از زندگی کردن نیست !

شهدا که صبح تا شب از زیر پتو با تفنگ آپ پاش نمی جنگیدند که نماز شب بخونند،توی اهواز آب پرتقال به دست که  حضرت زهرا(س) نمی دیدند.تا 11 صبح نمی خوابیدن که برای نماز ظهر حال داشته باشند. زحمت کشیدن، نماز شب خوندن ،خوش       اخلاقی کردن، مطالعه کردن، هیئت و روضه رفتن و...همه کارهایی که ما توی چند         روز جنوبمون با زور جَوّ و راوی و مسئول و نشریه(!) و اینها بازهم  نمیتونیم کامل انجام بدیم رو اونهاتو جریان زندگیشون می کردن،جزو سیرشون   بوده... 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:جنوب,راهیان نور,30خونک, ] [ 2:13 ] [ حسین نظری ] [ ]

 به نام خدا

به ساعتم نگاه می کنم.حدود 3:30 دقیقه بعد از بامداد است.هر قدر فکر می کنم چیزی به ذهنم نمی آید.خودکار را پرت می کنم .زانوهایم را بغل می گیرم و 6-5 خطی را که نوشته ام مرور می کنم.به دلم نمی چسبد.گوشهایم را متوجه صدای اسپیکر می کنم...

«گفتم به خود یا که خبر از ما نداری ..یا که خیال دیدن مارا نداری ...حالا که از راه آمدی فهمیده ام که... هر شب تو می خواهی بیایی پا نداری ...

بلند می شوم می روم دستشویی.وضویی می گیرم ومی آیم می ایستم به نماز.دو رکعت نمازعشق از همانهایی که در حسینیه حاج همت می خوانیم ..قربتا...تا به خودم بیایم دو رکعت تمام شده ؛تغییری احساس نمی کنم.دوباره بلند می شوم اینبار محکمتر...دو رکعت نماز عشق از همانهایی که ...قربتا...آرام تر نماز می خوانم ،نماز تمام می شود .انگار نه انگار.بلند می شوم مثل همیشه راه میان بر .رو به قبله سلامی به امام حسین(ع) می دهم.انشاا... آقا جواب سلام ما را می دهد.می روم پشت کامپیوتر و شروع می کنم...

به نام خدا

به ساعتم نگاه می کنم.حدود 3:30 دقیقه بعد از بامداد است .هر قدر  فکر می کنم  چیزی  به ذهنم نمی آید.خودکار را پرت


ادامه مطلب
[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 2:4 ] [ حسین نظری ] [ ]

 می خواهم بگویم که این جنگ یک گنج استخراج نشده است آیا اما خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم یا نه ؟این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم.امام سجاد(ع)و ائمه بعد از ایشان هم استخراج کردند و آنچنان این چشمه را جاری نمودند که هنوز هم جاری استو همیشه در زندگی مردم منشا خیر بوده ،همیشه بیدار کرده،همیشه درس داده و  یاد داده که چه کار باید کرد. الان هم همین طور است....

[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 2:2 ] [ حسین نظری ] [ ]

 

 

امروز لفظ پاک حزب الله

گویا که در قاموس روشن فکر این قوم

دشنام سختی است

اما من خوب یادم هست

روزی که روشنفکر

در کافه های پر آشوب

دور از هیاهو ها

عرق می خورد

با جانفشانی جانبازان حزب الله

تاریخ این ملت

ورق می خورد

مرحوم سید حسن حسینی

[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 1:36 ] [ حسین نظری ] [ ]

 کجایند آنان که در صحنه ی پیکار،شمشیرهاشان را از غلاف بیرون کشیده ،هر گوشهاز میدان نبرد دسته دسته و صف در صف فرا می گرفتند؟آنان جوانمردانی بودند که درپایان هر مصاف ،از بقاء زندگان بازگشته از کارزار پیکار سپاه خود،شادمان نمی شدند .از بابت مرگ سرخ کشته شدگان شان،از کسی تسلیت نمی خواستند.چشمشان از شدت گریه خوف بر درگاه جلال ربوبی به سفیدی گراییده ،شکم هاشان بر اثر روزه داری لاغر گشته و پوست لبان شان بر اثر مداومت بر دعا و ذکر حق خشکیده،رنگ رخسارشان از فرط شب زنده داری زرد گشتهو غبار فروتنی و تواضع چهره هاشان را پوشانده .آنان برادران من هستند که از این سرای فانی سفر می کنند.پس سزاوار استکه تشنه ی دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت بر لب بگزیم.

نهج البلاغه/کلام

120

[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 1:33 ] [ حسین نظری ] [ ]

 ما منتظریم تا محرم گردد
هنگامه امتحان فراهم گردد
ما می دانیم و تیغ و حلقوم شما                                                               یک مو ز سر علی اگر کم گردد


 

[ دو شنبه 9 خرداد 1385برچسب:, ] [ 1:3 ] [ حسین نظری ] [ ]

 با عرض سلام خدمت همه دوستان محترم و بزرگوار

با عرض پوزش از غیبت طولانی 

مدت ها بود که منتظر ارتقا سرور ایران بلاگ به انتظار نشسته بودم که متاسفانه ...

زین پس مرا با سرور لوکس بلاگ جستجو کنید 

یا علی

[ سه شنبه 9 فروردين 1385برچسب:سلامی دوباره,بازگشت ,اژدها وارد می شود,, ] [ 1:23 ] [ حسین نظری ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

امروز که این را می نویسم دقیقا 19 سال و 5 ماه و 6 روز از اولین اتفاق مهم زندگی ام می گذرد.درباره کودکی ام اینطور آمده: بسیار آرام و کم سر و صدا و در عین حال مارموز بود ..پس از اینکه برادر کوچکش که 2سال دیر تر از او مهم ترین اتفاق زندگی اش رخ داد به دنیا آمد ،همه فکر می کردند شدیدا مریض است چون خیلی شیر می خورد بعدها فهمیدند تا مدت ها شیشه شیرش را یواشکی از دهان برادر کوچکش در می آورد و می خورد و خالی اش را در دهانش می گذاشت و قص علی هذا. همین طور که می خوردم و بزرگ می شدم اتفاقات گوناگونی برایم رخ داد از جمله :دو بیماری شدید که اولی مرا تا پای مرگ برد و دومی هم یک ماه خانه نشینم کرد. تا به خود آمدم تحصیلات ابتدایی ام را به پایان رساندم و با درس نخواندن بسیار به درجه شاگرد ممتازی نایل شدم سپس در مدرسه راهنمایی توحید درس نخواندم و دست آخر در دبیرستان امام حسین(ع).تصور کنید آدمی از ابتدا در جوی های شهرک ولیعصر(عج) و یافت آباد راه خانه تا مدرسه را شنا کند و آخر سر از عبدل آباد و نازی آباد و شهر ری در بیاورد. وقتی به او بگویند برو دانشگاه ،پیش عده ای که بیشترشان با ادعاهای عجیب و خیلی باکلاس رفتار می کنند تازه ، کشاورزی نخوان چه حالی می شود.من که همیشه راه خانه تا مدرسه ام که 20 دقیقه بیش نبود را با سرویس می رفتم حال باید بروم کرج و در دانشگاه امام خمینی درس نخوانم.(که نمیروم و نمی خوانم.).حال شما و وبلاگ من.یه لطفی کنید یا نخونید یا هر مطلبی که میخونید رو نظر بگذارید.یاعلی
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باتوم مجازی و آدرس hamavard70.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
فروش بک لینک